ماجرای یک نامه
لیمونجو یکی از قراء تابعه رودسر است و سید ابوالقاسم لیمونجوئی که امامت جماعت و شخص متمکنی است مردی است آزادیخواه و در کسوت روحانیت که برادرش وثوق الممالک عسگری در عداد مجتهدین جنگل مشغول خدمتگذاری است .
امام جمعه لیمونجوئی از توقف طولانی جنگلی ها در صفحات گیلان خسته شده و آرزومند است که نهال انقلاب با همه خونهای گرمی که برای آبیاریش ریخته شده است به ثمر بنشیند و زندگی عادی مردم شهری و دهات توام با آسایش و رفاه و عاری از هیجان و دلهره آغاز گردد و لهذا نامه منظومی که مشحون از ترغیب و در تشویق و در عین متضمن ملامت و سرزنش است برای میرزاکوچک خان می فرستد.
امام جمعه لیمونجوئی از توقف طولانی جنگلی ها در صفحات گیلان خسته شده و آرزومند است که نهال انقلاب با همه خونهای گرمی که برای آبیاریش ریخته شده است به ثمر بنشیند و زندگی عادی مردم شهری و دهات توام با آسایش و رفاه و عاری از هیجان و دلهره آغاز گردد و لهذا نامه منظومی که مشحون از ترغیب و در تشویق و در عین متضمن ملامت و سرزنش است برای میرزاکوچک خان می فرستد.
خاک ایران توتیا شد زیر سم اسب دشمن
تا به کی ای شیر بنمودی تو اندر بیشه مسکن
خطه زیدق سرا و گوشه گوراب زرمخ
کوه قاف است این ، طلسم جادوان یا چاه بیژن
مردم از شاه و وزیر و دیگران مایوس اما
جمله بر آنند کی ملک از تو خواهد گشت گلشن
ملت ایران به امید تو و تو توی جنگل
عار ناید چون تویی را روز و شب آسوده خفتن
داستان شارل و ناپلئون و ویلهم و سکندر
قصه پاریس و نروژ و خاک یونان دشت ژرمن
کهنه شد ای پور پاک کاوه اسمعیل ثانی
خیز از جا ریشه اعداء دین از بیخ بر کن
کله پر شور باید مردم رزم آزما را
بالله اندر جنگ ناید پیروی عقل کردن
تا به کی ای شیر بنمودی تو اندر بیشه مسکن
خطه زیدق سرا و گوشه گوراب زرمخ
کوه قاف است این ، طلسم جادوان یا چاه بیژن
مردم از شاه و وزیر و دیگران مایوس اما
جمله بر آنند کی ملک از تو خواهد گشت گلشن
ملت ایران به امید تو و تو توی جنگل
عار ناید چون تویی را روز و شب آسوده خفتن
داستان شارل و ناپلئون و ویلهم و سکندر
قصه پاریس و نروژ و خاک یونان دشت ژرمن
کهنه شد ای پور پاک کاوه اسمعیل ثانی
خیز از جا ریشه اعداء دین از بیخ بر کن
کله پر شور باید مردم رزم آزما را
بالله اندر جنگ ناید پیروی عقل کردن
میرزا در صدد بر می آید که پاسخ امام را به نظم بدهد اما چون شاعر نیست به شاعر ملی « اسماعیل دهقان » که این زمان در جنگل بود مراجعه می کند ؛ نامبرده جوابی تنظیم می نماید که بدین مطلع آغاز شده بود:
از تواریخ و سیر آموختم دستور روشن
مرد حزم اول کند اندیشه بعد آهنگ دشمن
مرد حزم اول کند اندیشه بعد آهنگ دشمن
متاسفانه بقیه ابیات به یاد نماند و در دیوان مرحوم دهقان نیز که به اهتمام فرزندش فریدون در سال 1330 به چاپ رسید ملاحظه نگردید . ونیز یک تصنیف محلی (که پنج بیت آن در زیر نگاشته می شود ) ساخته شده بود ، که جوانها آن را با این حالت میخواندند.
چقدر جنگل خوسی ... ملت واسی ... خستا نبوستی
می جان جانانا ... ترا گوما میرزا کوچک خانا
خدا دانه که من ... نتانم خفتن ... از ترس دشمن
می دیل آویزانا ... ترا گوما میرزا کوچک خانا
چیره زودتر نائی - تندتر نائی - تنها بنائی
گیلان ویرانا ترا گوما میرزا کوچک خانا
بیا ای روح روان - تی ریش قربان - بهم نوانان
تی کاس چومانا ترا گوما میرزا کوچک خانا
اما رشت جغلان - ایسیم تی فرمان - کنیم امه جان
تی پا جیر قربان ترا گوما میرزا کوچک خانا
لینک های مرتبط ::می جان جانانا ... ترا گوما میرزا کوچک خانا
خدا دانه که من ... نتانم خفتن ... از ترس دشمن
می دیل آویزانا ... ترا گوما میرزا کوچک خانا
چیره زودتر نائی - تندتر نائی - تنها بنائی
گیلان ویرانا ترا گوما میرزا کوچک خانا
بیا ای روح روان - تی ریش قربان - بهم نوانان
تی کاس چومانا ترا گوما میرزا کوچک خانا
اما رشت جغلان - ایسیم تی فرمان - کنیم امه جان
تی پا جیر قربان ترا گوما میرزا کوچک خانا
معنی شعر میرزا کوچک خان به فارسی :
چقدر برای ملت در جنگل می خوابی ؟ خسته نشدی؟
ای جان جانانم دلم... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
خدا می داند که من از ترس دشمن نمی توانم بخوابم
دلم چشم براه توست ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
چرا تندتر نمی آیی ؟ زودتر نمی آیی ؟
گیلان ویران را تنها گذاشتی ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
ای روح و روان من ، فدای محاسنت شوم
چشمان آبی ات را بهم نگذار ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
ما یاران رشتی تو (بچه های رشت ) گوش به فرمان تو خواهیم بود،
جان خود را زیر پای تو قربانی خواهیم کرد ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
ای جان جانانم دلم... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
خدا می داند که من از ترس دشمن نمی توانم بخوابم
دلم چشم براه توست ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
چرا تندتر نمی آیی ؟ زودتر نمی آیی ؟
گیلان ویران را تنها گذاشتی ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
ای روح و روان من ، فدای محاسنت شوم
چشمان آبی ات را بهم نگذار ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
ما یاران رشتی تو (بچه های رشت ) گوش به فرمان تو خواهیم بود،
جان خود را زیر پای تو قربانی خواهیم کرد ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
از زنده یاد سلمان هراتی به همراه آخرین عکس از میرزا از یاد جنگل (شعر)
نماهنگ بسیار زیبا از کوچک جنگلی (پخش اینترنتی) 10 دقیقه قابل دانلود (28 مگ)
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۹/۰۷ ساعت 9:0 توسط ابراهیم شادمهر
|